ما زاده عشقیم و فزاینده دردیم


با مدعی عاکف مسجد، به نبردیم

با مدعیان، در طلبش عهد نبستیم


با بی‏خبران، سازش بیهوده نکردیم

در آتش عشق تو، خلیلانه خزیدیم


در مسلخ عشاق تو، فرزانه و فردیم

در میکده با می‏زدگان، بیهش و مستیم


در بتکده با بت زده، هم‏عهد چو مردیم

در حلقه خود باختگان، چون گل سرخیم


در جرگه زالوصفتان، با رخ زردیم

در زمره آشفته دلان، زار و نزاریم


در حوزه صاحبنظران، چون یخ سردیم

با صوفی و درویش و قلندر به ستیزیم


با می زدگان، گمشدگان، بادیه گردیم

با کس ننماییم بیان، حال دل خویش


ما خانه به دوشان، همگی صاحب دردیم